ميمنه د راورا ق تاريخ
استادصباح استادصباح


ميمنه در شاهنامه فردوسي چو سام نريمان گه كارزا ر به مردي نه هست و نه باشد سوار سواري به كردار آند رگشسپ زكابل برسام شد بر سه اسپ ... سپهدار و جوشن و ران صدهزا ر به لشكر گه آ مد نبرده سوار وزان پس بدو گفت بر ميمنه سواران بسيار و پيل و بنه ... سواري نشد پيش او يك تنه همي تاخت از قلب تا ميمنه جهان چون تو ديگر نبيند سوا ر به مردي و گردي گه كارزار ... خروش سواران و اسپان ز دشت ز خورشيد و ناهيد برو بر گذشت بياراست بر ميمنه گيو و طوس سواران بيدار با پيل و كوس ... سواران ببخشيد تا برسه روي شوند اندرين رزمگه چاره جوي سواران پس از ميمنه ميسره بفرمود خواندن همه يكسره ... اشرف الدین حسینی (نسیم شمال) دراشعارش ازميمنه چنين نام ميبرد. آخ عجب سرماست .... آخ عج سرماست امشب اي ننه ما که مي ميريم در هذا السنه تو نگفتي مي کنيم امشب الو تو نگفتي ميخوريم امشب پلو نه پلو ديدم امشب نه چلو سخت افتاديم اندر منگنه آخ عجب سرماست امشب اي ننه اين اطاق ما شده چون زمهرير باد مي آيد زهر سو چون سفير من ز سرما مي زنم امشب نفير مي دوم از ميسره بر ميمنه آخ عجب سرماست امشب اي ننه اغنيا مرغ مسما مي خورند با غدا کنياک و شامپا مي خورند منزل ما جمله سرما مي خورند خانه ما بدتر است از گردنه آخ عجب سرماست امشب اي ننه اندرين سرماي سخت شهر ري اغنيا ژيش بخاي مست مي اي خداوند کريم فرد و حي داد ما گير از فلان الطزنه آخ عجب سرماست امشب اي ننه خانباجي مي گفت با آقا جلال يک قرن دارم من از مال حلال مي خرم بهر شما امشب زغال حيف افتاد آن قرآن در روزنه آخ عجب سرماست امشب اي ننه مي خورد هر شب جنا مستطاب ماهي و قرقاول و جوجه کبات ما براي نان جو در انقلاب واي اگر ممتد شود اين دامنه آخ عجب سرماست امشب اي ننه تجم مرغ و روغن و چوب سفيد با پياز و نان گر امشب مي رسيد مي نمودم اشکنه امشب تريد حيف ممکن نيست پول اشکنه .
علی نژاد آهای آهای نسيم شمال، مثال شير ارژنه گاه زنی به ميسره، گاه زنی به ميمنه. شرطه الخميس چه كسانى بودند؟ «شرطه الخميس» چند هزار نفر از افراد تحت فرمان حضرت على( ک) بودند كه با حضرت عهد بستند تا پاى مرگ در ركابش باشند..«خميس» به معناى «لشكر» است. چون در قديم لشكرها را به پنج بخش تقسيم مى‏كردند (مقد مه، ساقه، ميمنه، ميسره و قطب) گاه به خود لشكر نيز «خميس» گفته مى‏شد. درباره تعداد «شرطة الخميس» كه‏در حقيقت فداييان حضرت بودند، آمارهاى مختلفى ارائه شده است... برخى تعداد آنان را پنج‏هزار نفر و برخى از كتاب‏هاى تاريخى چهل هزار تن دانسته‏اند. ميمنه درزما ن خلا فت اموي ها مخالفت مردم غور با خلفاى اموى هرچند ناشى از صادق بودن آنان بود اما اين مخالفت منحصر بدين نقطه كوهستانى خراسان نبود، بلكه سراسر اين منطقه را فرا گرفته بود، چنان‏كه يكى از پژوهشگران مى‏نويسد: « خراسان در قرن ا ول و دوم هجرى، بزرگترين كانون ضديت‏ با امويها بود. نه تنها شيعيان بطور نسبتا وسيع در نقاط مختلف آن گسترده بودند، بلكه گروههايى از قبيل خوارج، شعوبيه و هواداران بنى‏عباس در نقاط جهان پناهگاه امن براى هاشميين محسوب مى‏شد. از اينرو، بنى‏عباس دعوت و مبلغين خويش را در اطراف خراسان گسيل داشت تا نيروى عظيمى بر ضد ا مويان فراهم گرديد. در مناطقى چون بلخ، باميان، بدخشان، طالقان، فراه، غور، مرورود، كابل و هرات هواداران خاندان رسالت (ع) جمعيت قابل توجهى را تشكيل مى‏دادند. نطفه چند قيام و نهضت ضد اموى و بعدتر ضد عباسى در خراسان بزرگ منعقد گرديد.» ... شكست لشكر عمرو و كشته شدن وى به خوبى نشانگر محبوبيت‏يحيى در ميان مردم و عدم آمادگى آنها براى جنگ بر ضد يحيى مى‏باشد. او مدتى در هرات به سر برد و پس از آن، به سوى جوزجان رهسپار شد. اهالى اين شهر و اطراف آن و گروهى از مردم طالقان، فارياب و بلخ به او ملحق شدند. ابوالفرج به جريان جالبى اشاره نموده كه نشانگر نهايت اخلاص مردم خراسان است: «هنگامى‏كه يحيى آزاد شد و زنجيرش را باز كرد جمعى از متمولين نزد آهنگرى كه بند از پاى حضرت گشوده بود، رفتند و درخواست كردند تا زنجير وى را به آنان بفروشد و در قيمت آن به رقابت پرداختند; مرتب مبلغ بر قيمت آن مى‏افزودند تا اينكه آن را به بيست هزار درهم رساندند. آهنگر ترسيد كه مبادا اين خبر شايع شود و مقامات حكومتى آن را از وى بگيرند. لذا، به آنان گفت: قيمت را به‏طور جمعى و سهامى بپردازند. آنان راضى شدند و آن را پرداختند. آهنگر زنجير را ريز ريز نمود و در ميانشان تقسيم كرد. خريداران بدان تبرك جسته و از آن به عنوان نگين انگشتر استفاده نمودند.»... مردم خراسان و آمادگى آنان براى براندازى حكومت امويان و انتقام خون يحيى بود كه رهبر و مؤسس سلسله عباسيان داعيان خود را به سوى خراسان فرستاد و تاكيد نمود كه خراسان مناسبترين نقطه جهان اسلام براى انقلاب رهايى‏بخش و قيام موفق براى اسقاط دولت‏شام است. وقايع بعدى صحت اين ادعا و دقت وى را به اثبات رساند. همان‏گونه كه اشاره شد، شيعيان پس از آب شدن يخهاى استبداد و خفقان اموى، جسد مطهر حضرت يحيى را تدفين نمودند و برآن نماز گزاردند. روستاى محل دفن وى، كه در گذشته به نام «قراغو» يا «بغوى‏» معروف بود، پس از شهادت و دفن آن امام در آن محل، به نام امام خود معروف شد كه در شرق شهر سرپل، در بين بلخ و ميمنه واقع شده است.
ميمنه و سلسله کوشانيان بعد از انقرا ض سلسله هاي هخامنشي يوناني و موريا مدتي افغانستان به صورت ملوك الطوايفي اداره مي شد تا اينكه قبيله كوشاني ،شاخه اي از اقوام سيتي يوچي وارد افغانستان شده و به تدريج قدرت يافتند و امراي محلي را شكست داده،حكومت بزرگي تشكيل دادند. كوشانيها به يوچي هانيز معروف مي باشند ،ابتدا در شمال ا فغانستان زندگي ميكردند و همواره در حال جنگ و نزاع با اقوام وطوايف ديگر بودند كه در آن منطقه زندگي مي كردند. به نوشته برخي از تاريخ نويسان در حدود سال 165قبل از ميلادكوشانيا كه شاخه اي از قبايل سيتي بودند و درمجاورت چين در كا شغر سكونت داشتند ،بعد از مدتي زندگي بين دو رود آ مو و سيحون در قرن اول (در حدود 70قبل از ميلاد ) از اين منطقه عبور نموده و باختر را به تصرف خود در آوردند . در اين تصرف تقريبا بخش اعظم شمال افغانستان ،مانند تخارستان ،باختر زمين،بلخ وگوزگانان (ميمنه ) . زير سلطه آنان در آمد بعد از مدت كمي كوشانيها از كوههاي هندوكش نيز عبور كردند و دولت يوناني باختري را تا سر حد هند به عقب راندند(137ق.م) زماني كه اين قبايل دز شمال افغانستان استقرار پيدا كردند ، حدود پنج قبيله در اين منطقه ساكن بودند، اين وضعيت تا مدتها دوام يافت و هر قبيله توسط ريس خود اداره مي شد .بالاخره ريس قبيله كوشانيي توانست چهار قبيله ديگر را زير فرمان خود در آورد و خودش را به عنوان شاه كوشانيي معرفي كند. از همين وقت كلمه (كوشان) در تاريخ ثبت گرديد. نخستين پادشاه معروف اين طايفه كجولاكدفزس در حدود سال 40ق.م موفق شد كه از هندوكش عبور كند و با فتح كابل و كاپيسا و غزني به اقتدار خويش بيفزايد. شاه كوشانيي در مدت نه چندان طولانيي موفق شد در شرق تا رود سند ودر غرب تا خراسان كنوني پيش رود وتمام بقاياي شاهان يوناني را از حيطه قدرت كنار بزند . همچنين موفق شد يكي از بزرگترين امپراتوري ها را در افغانستان پايه گذاري كند. او بعد از تلاش فراوان در جهت گسترش قلمرو خود در سن 80 سالگي بعد از 38سال سلطنت در سال 78 ميلادي درگذشت.اين شاه در عصر خود ملقب ببه ديندار و شاهنشاه پسر آسمان گرديد.بعد از او پسرش ويمه كدفيزس دوم به قدرت رسيد و تا حدود 110ميلادي حكومت كرد. در زما اين شاه نيز پيشرويها و فتوحاتي صورت گرفت و حدود مرزي حكومت شرق به رود گنگ رسيد. در ادامه پيشرويها و تصرفات كوشانيها ،هندوستان شمالي به تصرف آنان درآمد و براي پيوند و استحكام روابط اقتصادي وسياسي نمايندگاني به روم اعزام گرديد. كانيشكا قدرتمندترين پادشاه اين سلسله بود كه پايتخت را از شمال هندوكش به جنوب آن منتقل كرد و مركز حكومت خود در زمستان پيشاور ودر تابستان كاپيسا در نزديكي كابل فعلي قرار داد، در زمان اين شاه كوشاني حدود دولت از ماتورا در هند تا ان طرف درشمال(سند،فرغانه،كاشغر،ختن،) گسترش پيدا كرد . بعد از كانيشكا جانشينان او بيشتر به زندگي در سرزمينهاي حاصلخيز هند تمايل پيدا كردند در نتيجه به تدريج به سوي هند رفته ودر ميان ان ملت ،به تحليل رفتند و اخرين پادشاه اين سلسله نيز در هند از بين رفت جمعا اين طايفه 180سال بر افغانستان حكومت كرد بعد از اينكه حكومت مقتدر كوشاني از بين رفت،دولت مقتدر وسراسري به وجود نيامد جز حكومت هاي محلي كه قدرتمند ترين انها دولت كابلستان بود . در دربار كوشانيان وبعد از ان يفتليها ،زباني مورد استفاده قرار ميگرفته كه ان را ميتوان مادر زبان دري كنوني دا نست . قديميترين اثر اين زبان در كتيبه اي كه بر اثر حفاري يك گروه باستان شناس در بغلان صورت گرفته، بدست ا مده كه متعلق به قرن دوم ميلادي ميباشد .
ميمنه د رنبرد هاي اميرارسلا ن در برآمدن آفتاب جهان تاب صداي اتلان اتلان از دو لشكر بلند شد ، سپاه چون دريا به موج درآمدند ، نقيبان صف آرايي نمودند . ميمنه و ميسره و قلب و جناح و كمينگاه آراستند ، سران لشكر جا برجا آرام گرفتند اميرارسلان چشم از خواب ناز گشوده چشم بر خواب شراب صبوحي نوشيد ، دست و رو را صفا داد ، اسلحه طلبيد ! شهنشه به آرايش تن ز خواب قد افراخت چون شعله ي آفتاب به بر كرد درعي به خوبي چنان كه پوشد به شب درع را آسمان يكي خنجري از اجل تيزتر ز مژگان معشوقه ي خونريز تر بزد بر كمر تا به وقت جدال ببرد سر دشمن بدسگال كمندي فرو هشت بر زير ران به قيمت گرامي تر از تار جان كمر تركشي همچو طاووس مست كه طاووس را جلوه اش برشكست حمايل دوشمشير زهر آبدار يكي بر يمين و يكي بر يسار بدينسان سلاحي كه بر خويش بست برون شد زخرگاه برزين نشست غرق درياي آهن و فولاداز نعل موزه تا ميل بلقه و از ميل بلقه تا نعل موزه غرق صد و چهارده پارچه اسلحه ي رزم از خنجر و شمشير و گرز و كمان و كمند و مضراب و زوبين و تير و تركش گرديد ، چون رستم دستان يا سام نريمان قدم از سراپرده بيرون نهاده بر مركب صرصر تك فولاد رگ هامون نورد به زير زين مرصع سوار شد . هر دو كف پا چو كوفت بر خاك بر خانه ي زين نشست چالاك . موقعيت ميمنه درخراسان باستان آنگاه شهر هايي را كه در خراسان موقعيت دارند، چنين نام ميبرد: نشاپور، سبزوار، نسا، طوس، هري (هرات)، پوشنگ (زنده جان)، بادغيس، سرخس، غرجستان (هزاره جات)، مرو رود، مرو، گوزگانان (ميمنه) بلخ، طخارستان (قطغن)، باميان، غور، بست، طالقان، خلم، سمنگان، بغلان، سيستان، زرنگ (زرنج)‌، فره (‌فراه)،‌ قرني، كابل، غزنين، زابلستان، پرروان وبد خشان. در كتاب (معجم البلدان) ـ كه آن را (ياقوت الحموي) در اوايل قرن هفتم تأليف نموده ـ در مورد خراسان ـ نظربه قول (بلاذري) چنين نگاشته شده است: سرزمين خراسان به چهار بخش منقسم ميگردد: ـ شامل شهر هاي نيسابور، قهستان، طبستان، هرات، پوشنگ، باذغيس و طوس. ـ مروشاهجهان، سرخس، نسا، ابيورد، مرورود، طالقان (تخار) خوارزم وآمل.كه همة اينها در كنار رود آمو قرار دارند. ـ شهر هايي كه در ناحية جنوبي رود آمو قرار دارند وفاصله حدودي ميان آنها وميان اين رود فرسخ ميباشد، عبارت اند از: فارياب، جوزجان، طخارستان عليا، خست (خوست)، اندرابة (اندراب)، باميان، بغلان، والج، رستاق وبدخشان، كه شهر اخير الذكر مدخل به سرزمين تبت ميباشد. واندراب عبورگاه به جانب كابل وترمذ بوده در شرق بلخ موقعيت دارد. همچنان خلم، طخارستان سفلي وسمنجان (سمنگان) در بخش سوم شامل اند. ـ‌ بخش چهارم آن در ماوراي رود (آمو) قرار دارد، كه عبارتند از: بخاري (بخارا)، شاش، طرار بند،‌ صغد (سغد)، هوكس، نسف، روبستان، اشروسته،‌ سنام، قلعة المقنع، فرغانه و سمرقند.
ميمنه د رزما ن حکمروايي سلطا ن غياث الدين سلطان غياث الدين محمود بن محمد سام شنسبي پيش ازمرگ پدرش سلطان غياث الدين محمد سام تصور ميكرد عم وي سلطان معزالدين تاج و تخت فيروزكوه را به وي مي سپارد. اما برخلاف تصور وي سلطان معزالدين سلطنت غور را به ملك علاء الدين محمد غور داماد سلطان غياث الدين محمد سام واگذاركرده و حكومت بلاد، بست، فراه و اسفزار را به او سپرد. وي هنگامي كه سلطان معز الدين غازي به خوارزم لشكر كشيد دران سفر جنگي با او همراه بود و تا مرو شاهجان پيش رفت و ازخود نشان شجاعت و دلاوري فراوان بروز داد و چون سلطان غازي پدرود گفت؛ به قصد بيرون آوردن فيروزكوه ازچنگ علاء الدين بن محمد غور به جانب آن شهر راند و بزرگان كشور به استقبال او شتافتند و وي را در فيروزكوه بر تخت سلطنت نشاندند(602). سلطان غياث الدين محمود به اين ترتيب به متصرفات پدر خويش تسلط يافت. اين پادشاه سلطنت غزنين و هندوستان را به ترتيب به سلطان تاج الدين يلدوز و سلطان قطب الدين واگذاركرد و در اين نواحي خطبه بنام او خواندند و سكه به نام وي زدند(605) در سال 607 فرزند ملك علاء الدين غور با جمعي از غزنين عازم فيروزكوه شد، ولي سلطان غياث الدين محمود وي را شكست داد وباعث بازگشتن به غزنين شد. در اواخر سال سوم سلطنت، اين پادشاه 604 سلطان علاء الدين اتسز حسين عموزادهء پدرش از باميان به خوارزم رفت تا از سلطان محمد خوارزمشاه درتصرف بلاد غور و از ميان برداشتن سلطان غياث الدين محمود استبداد جويد. سلطان محمد خوارزمشاه سپاهياني را تحت فرماندهي جمعي از بزرگان دربار خود ازان جمله ملك الجبال الغ خان ابي محمد وملك شمس الدين اتسز حاجب تحت اختيار وي گذاشت. اين سپاهيان ازطريق طالقان راه فيروزكوه را پيش گرفتند. چون سلطان غياث الدين محمود از اين قضيه اطلاع يافت با جمعي از قوا از فيروزكوه بيرون آمد وبين ميمنه و فارياب درمحل سالوره لشكريان خوارزمشاه را كه به كمك سلطان علاء الدين اتسزحسين آمده بودند درهم شكست. درسال 605 برادر سلطان محمد خوارزمشاه موسوم به ملك علاء الدين عليشاه به دربار سلطان غياث الدين محمود پناه آورد و درخواست كمك برضد برادر خويش كرد، اما به علت روابط دوستانهء كه بين دربار فيروزكوه و دربار خوارزم وجود داشت به اين امر اعتنايي نشد و غياث الدين، عليشاه را به كوشك فيروزكوه محبوس ساخت. وقتي كه عليشاه به فيروزكوه آمد جمعي ازسپاهيان خوارزم و خراسان وعراق نيز با وي همراه بودند. اين جماعت هرچند كوشش كردند سلطان غياث الدين را وادار به آزادي عليشاه نمايند ميسرنشد. بنابراين چهارتن از آنان با يكديگر همد ستان شدند ومدتي هنگام شب به بالاي كوه آزاد مقابل كاخ سلطنتي ميرفتند تا به جزئيات وخفاياي قصر آگاه شوند و چون اطلاعاتي بدست آوردند در شب سه شنبه هفتم ماه صفر 607 راهي خوابگاه وي شدند و اوراكشتند. اين پادشاه بسيار عادل و كريم بود و نظري به مال دنيا نداشت چون به پادشاهي رسيد جميع خزاين پدرخويش را بين سپاهيان و طبقات مختلف مردم تقسيم كرد و همين امر باعث شد كه هيچ گاه از اطاعت او سر نه پيچيده و پس از مرگ جسد اورا با احترام و تجليل تمام به هرات ببرند و درگازرگاه دفن كنند.
ميمنه درتاريخ تيموريا ن تيموريان در قرن نهم آثاري بديع در صنايع و معماري بوجود آوردند و در دوره حكمراني آنها هنرهاي زيبا به اوج ترقي رسيد. اميرزادگان تيموري عاشق هنر بودند و خود نيز از هنرمندان بزرگ محسوب مي‌شدند و در دستگاه آنها حسن معاشرت و لطف گفتار و كردار در مجامع و محافل به حد اعلي رسيد. شاهرخ و الغ‌بيك و بايستقر و سلطان حسين ميرزا بايقرا عاشقان كتاب بودند و كتابخانه‌هاي بزرگ فراهم آوردند و در زمان آنها نقا شي و تذهيب و خط وصحا في به درجه عالي ظرا فت رسيد. شاهرخ هرا ت را مركز حكومت خود قرار داد و فرزند ش اميرزا ده الغ‌بيك بدستياري گروه هنرمنداني كه جدش تيمور گوركان از نقاط مختلف ايران به سمرقند كوچ داده بود در آبادي و توسعه اين شهر كوشيد و معمارا ن چيره دست درسمرقند آثار ارزندها زخودبجاگذاشتند : مانند مسجد و خانقاه الغ‌بيك و مسجد شاه زند و مدرسه الغ‌بيك عمارت چهلستون و قصر تختگاه (كورنوش خانه) و چيني خانه و رصد خانه را بوجود آورد. ايجاد خيابانها و گردشگاهها هم در شهرهايي مانند بلخ و هرات و بخارا و مشهد و اند يجان و قندز نيز در همين قرن وسيله اميرزادگان تيموري بناگرديد. ماضمن بررسي تاريخ همين دوره با احداث چهارباغ هاي در بعضي شهرها برمي‌خوريم مانند چهارباغ ابراهيم سلطان ميرزا در بلخ و چهارباغ امير مزيد ارغوان در بيرون شهر بلخ و چهارباغ حافظ‌بيك در اندجان و چهارباغ خسرو شاه در بيرون شهر در قندز و چهارباغ رادكان در خراسان و چهارباغ مشهد و چهارباغ ميمنه و چهارباغ ميرزا شاهرخ نزديك به دروا زه بخارا. فارياب دارای واحدهای ادا ری ذيل است: ـ ميمنه مرکزولايت و شاروالی ـ ولسوالی پشتون کوت ـ علاقه داری المار ـ ولسوالی قيصار ـ علاقه داری کوهستان ـ ولسوالی بلچراغ ـ ولسوالی درزآب ـ ولسوالی شيرين تگاب ـ ولسوالی دولت آباد ـ علاقه داری قرم قول ـ علاقه داری خان چارباغ ـ ولسوالی اندخوی .
ماخذ: شا هنا مه فردوسي ، اسلام ومسلمانان، خراسا ن ، اميرارسلان نامدار، ا فغا نستا ن د رمسيرتاريخ ، افغا نستان درپنج قرن اخير.
July 4th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی